روباه خلاق و کلاغ
کلاغ که قالب پنیری در نوک داشت، روی درخت نشسته بود. روباهی که از زیر درخت داشت تردد میکرد با دیدن کلاغ گفت: چه قوی ناز و خوشگلی، دو تا برکه آن طرفتر هم، تعدادی قو زندگی میکنند، ولی هیچکدام نه تناسب اندام تو را دارند، نه زیبایی تو را.
کلاغ با تعجب به دیگر شاخههای درخت نگاه کرد و وقتی دید پرنده دیگری روی شاخههای درخت نیست و منظور روباه از قو، خود کلاغ است، پنیر را انداخت جلوی پای روباه و گفت: تو برای چند گرم پنیر، خودت را کشتی! اگر پای شیشلیک و جوجه کباب وسط بود چهکار میکردی؟ این پنیر را بخور، نوش جانت! ولی در عوض یک آقایی در حقم کن...
ادامه این ماجرا را در شهرآرا آنلاین بخوانید
shahraraonline.com/news/69446