شعر_روز

شعر_روز

راهی به خدا دارد خلوتگه تنهایی

آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیی

هر جا که سری بردم در پرده تو را دیدم

تو پرده‌نشینی و من هـرزه‌ی هر جایی

بیدار تو تا بودم رویای تو می‌دیدم

بیدار کن از خوابم ای شاهد رویایی

از چشم تو می‌خیزد هنگامه‌ی سرمستی

وز زلف تو می زاید انگیزه ی شیدایی

هر نقش نگارینت چون منظره‌ی خورشید

مجموعه‌ی لطف است و منظومه‌ی زیبایی

چشمی که تماشاگر در حسن تو باشد نیست

در عشق نمی‌گنجد این حسن تماشـایی

شهریار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.