داستانِ مرخصیِ تازه عروس

داستانِ مرخصیِ تازه عروس

بخونید قشنگه

 

همسر یکی از فرمانده‌هانِ پاسگاه،که به تازگی ازدواج کرده،و چندین ماه از زندگی‌شان،دور از شهر و بستگان،در منطقه‌ی خدمتِ همسرش می‌گذشت،بدجوری دلتنگِ خانواده‌ی پدری‌اش شده بود..او چندین بار از شوهرش درخواست می‌کندکه برای دیدنِ پدر و مادرش،به شهرشان، به اتفاقِ هم،یا به تنهایی مسافرت کند،ولی شوهرش،هربار، به بهانه‌ای از زیر بارِ موضوع شانه خالی می‌کرد..زن که در این مدت،با چگونه‌گیِ برخوردِ مامورانِ زیر دستِ شوهرش،و مکاتبه‌ی آن‌ها برایِ گرفتنِ مرخصی و سایر امورِ اداری،کم و بیش آشنا شده بود،به فکر می‌افتد که حالا که همسرش به خواسته‌ی وی اهمیت نمی‌دهد،او هم به‌صورتِ مکتوب،و همانندِ سایرِماموران،برای رفتن و دیدار با خانواده‌اش،درخواست مرخصی بکند.پس دست به کار شده ودر کاغذی،درخواستِ کتبی‌ای، به این شرح،خطاب به همسرش می‌نویسد:

از :سمیرا

به :جناب آقای حسن . . .

فرمانده‌ی محترم پاسگاه . . .

موضوع : درخواستِ مرخصی

 

احتراما به استحضار می رساند کهاین‌جانب سمیراهمسرِ حضرت‌عالی،

که مدت چندین ماه است،پس از ازدواج با شما،دور از خانواده و بستگانِ خود هستم،حال که شما به‌دلیلِ مشغله‌ی بیش از حد،فرصتِ سفر و دیدار با بستگان را ندارید،بدین‌وسیله از شما تقاضا دارم که با مرخصیِ این‌جانب،به مدتِ 15 روز،برای مسافرت و دیدنِ پدر و مادر واقوام، موافقت فرمایید....

با احترام

همسر دلبند شما سمیراو نامه را در پوشه‌ی مکاتباتِ همسرش می‌گذارد...

چند وقت بعد،جوابِ نامه، به این مضمون،به دست‌اش رسید:سرکار خانم سمیرا همسر عزیز من عطف به درخواستِ مرخصیِ سرکارِ عالی،جهت سفر، برایِ دیدار با اقوام،بدین‌وسیله اعلام می‌دارد،با درخواستِ شما،به‌ شرطِ تعیینِ جانشین،موافقت می‌شود....

 

فرمانده‌ی پاسگاه . . .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.