گشت محسوس تو ای محسوس!

ای که برپا کرده‌ای «گلگشت ناملموس» را

در شگفت آورده‌ای سقراط و بطلمیوس را

گشت محسوس تو ای محسوس! ما را بس نبود؟

تا به راه انداختی این گشت نامحسوس را؟

هم نمودی جستجو در محور قزوین به رشت

هم یواش و زیرچشمی، جاده‌ی چالوس را

عده‌ای از پشت تپه بین اوشان و فشم

عده‌ای لای درختان، جاده‌ی مخصوص را

کرده بس کارآفرینی بهر جمع دوستان

داده امّید فراوان، یاور مأیوس را

مثل آن سریال‌های خارجی، مخفی شده ست

تا شناسایی نماید قاتل و جاسوس را

مردمان ما شریفند ای رئیس محترم

جمع کن ناموسن این بنیان نامرصوص را

نوبت «ون» چون گذشت و پیشرفتی لازم است

جای آن باید مهیا کرد مینی بوس را

دوش رفتم سوپری، روغن خریدم ، ناگهان

دزدی آمد برد از من روغن و فانوس را

گشت نامحسوس دیدم، کردم از سرقت فغان

گفتمش: باید بگیری سارق نامرد! را

گفت: جانا، کار ما حساس و نامحسوس هست

پس مخواه از من چنان افعال چیپ و لوس را

بنده هم رفتم دهم خود را به دست کوسه‌ها

یک نفر با من بگوید راه اقیانوس را

 

علی هدیه لو روزنامه قانون

@wikinegar

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.