آنکه دوش آمد و از میکده بیرونم کرد
خنجری بر دل زارم زد و مجنونم کرد
من که در آب یکی دیده شنا میکردم
در شب هجر مرا غرق به جیحونم کرد
آخر شب که طرب جمع شد و باده شکست
رفتنش از در میخانه دگرگونم کرد
من در عزلتکده از خلق جدا میگشتم
دیدن نرگس شهلای وی افسونم کرد
محمدی سیجاوندی