نگار ِسرو قدم منتظر که عید رسد

نگار ِسرو قدم   منتظر که عید رسد

و من چو بید  که هنگامۀ خرید رسد

ز صفرهای اتیکت دو تا ندیدم  وای

چه رنجها که مرا  زین خطای دید رسد

«وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید»

ز قسط ،نوبت اگر برگل و نبید رسد!

خبر هنوز ندارم ز عیدی وزرا

که سال نو چقدَر وعده و وعید رسد

ز معنیِ لغتِ عید گشته ام عاجز

بگو مدد ز لغتنامۀ عمید رسد

چه لذتیست ز سبزی پلو مرا شب عید؟

اگر نه بر سر آن ماهیِ سفید رسد

به وقت دید بسی خوردم و ندانستم

که یک دو روز دگر وقت بازدید رسد

به جان دوست که نقداً حساب من پاک است

مگر به داد من خسته سوبسید رسد

پسرعموی مرا لیک حالتی دگر است

که عید نزد جنابش به صد نوید رسد

دهد سفارش و با شوق منتظر باشد

که کیف و کفش عیالش ز مادرید رسد

چه ذوقها پسرش راست تا به سالِ جدید

برای موی سگش شامپویی  جدید رسد

در این میانه دلم گفت:بس کن ای شاعر

ز سوز دل برهی چون نسیم عید رسد

چقدر دغدغۀ بیش و کم به سر داری

بِهِل که روزی ات آنسان که می رسید، رسد

ز لطف و مرحمت حق امیدوار شود

به درگه کرمش هر که ناامید رسد

امید دارم تا از کلید سازیِ عرش

برای کار فروبسته ات  کلید رسد

اطاله بس که بهاریّه ام به دست شما

خوش است در غزلی  مختصر-مفید رسد

غزل سرودم و لاغیر چونکه ترسیدم

که چشم زخم به نیمایی و سپید رسد!

خدا کند به دل دوستان در این ایام

طراوتی ز بهاریّه ی  «سعید» رسد..

 

#بوالفضول_الشعرا

 

@bolfozool

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.