قدرخانواده هاتون رو بدونید.


یه روز به پدرم زنگ زدم،هر روز زنگ می‌زنم و حالش را می‌پرسم.موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم گفت:"بنده نوازی کردی زنگ زدی"!وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است.دیشب خواهرم به خانه‌ام آمده بود. شب ماند، صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته‌است!گاز را شسته‌است، قاشق و چنگال‌ها و ظرف‌ها را مرتب چیده ‌است و...وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود.و منو از نگاه ها و کمک های با توقع رها کرد.امروز عصر با مادرم حرف می‌زدم،برایش عکس بستنی فرستادم! مادرم عاشق بستنی ‌ست گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم.برایم نوشت:"من همیشه به یادتم.چه با بستنی.چه بی بستنی".و من نشسته‌ام و به کلمه‌ی "خانواده" فکر می‌کنم، که در کنارِ تمامِ نارفاقتی‌ها،پلیدی‌ها و دورویی‌های آدم‌ها و روزگار،تنها یک کلمه نیست،بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است.قدرخانواده هاتون رو بدونید.

فرستنده جناب آقای رامین رحمان زاده عزیز می باشند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.