بدون شرح

 صبـــــح آمده برروی لبت خنـــــده بکارد

باران ِمحبـــــّت به سرت باز ببـــــارد

خورشید رسیده است که با جوهـــــر ِنورش

نقشی ز خدا بر دل پاکت بنگـــــارد

مانند ِعروســـــان به جهان جلوه نموده است

تاعشوه کند، صـــــبر ِدلت را به سرآرد

برخیز و سلامی کن و لبخنـــــد بزن که

این صبح نشانـــــی ز غم و غصه ندارد

لبخنـــــد ِخـــــدا در نفس ِصبح عیـــــان است

بگذار خـــــدا دست به قلبت بگـــــذارد

امروز برایش پُر ِلبخنـــــد و امیـــــد است

هرکس که خودش را به خدایش بسپـــــارد...

شهر لولمان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.