بوی آرزو
مردی به خانه اش آمد وبه زنش گفت: چه پخته ای؟زن گفت هیچ کاش گوشتی داشتیم شوربای گوشت می پختیم ساعتی نگذشت که دخترهمسایه کاسه ای دردست بیآمدوگفت مادرم می گویداندکی شوربای گوشت بدهیدمردگفت عجب همسایگان ما بوی آرزوی ماراهم می شنوند