شنیدم به تبریز مردی جلیل
زنی عقد فرمود و شد زن ذلیل
گشودند یاران به طعنش زبان
که مردان نتابند امر ِزنان
کشید آهِ جانسوز و بارید اشک
که آن یال و کوپال ما بود کشک!
کسی بر زنِ خویش گردد دلیر
که از جانِ شیرین خود گشته سیر
مُطاع است فرمانِ زن بهرِ من
چه فرمانِ یزدان، چه فرمانِ زن!
نجویم از این در شِکنجِ بدن
که «زن» فعل امر آمده ست از «زدن»!!
بوالفضول_الشعرا
@bolfozool