خاطرات سالهای دوراز خانه
خاطرات یک سرایدار مدرسه ازبدو ورود به مشهد
قسمت آخر
ابلاغ سرایداری دبیرستان نمونه دخترانه ام ابیها را بمن دادند جالب فبل ازورود تمام ماجرا رابه مدیرکه خانم دولتیان بودند رساندندواین بود هرروز به بهانه های مختلف اشکال میگرفتندچون با شوهرمدیرمدرسه (آقای احمدی که مسئول بسیج اداره بودآشنابودم) دیگر عجیب خسته شده بودم آرزوداشتم زمین دهن واکند ومراببلعد ودرهمین مدرسه بودکه قربانزاده با نامه هایش بیشترآزارم میدادکه بیشتربه عذرخواهی و تبرئه کردن خودش بود هرچندروز یکبارنامه ای بدون امضا ولی به اسم خودش موقع تعطیلی مدرسه ازلای در داخل مدرسه می انداخت دریکی ازنامه ها اینطور نوشته بود واظهارندامت میکرد آقای لطفی سلام نمی دانم باچه رویی باتوروبروشوم به همین دلیل ازطریق نامه ازشماعذرخواهی واظهارندامت می کنم آقای لطفی ازشما ومخصوصا ازازهمسرتان که حق خواهری زا بمن تمام کرده شرمنده ام چون بیشترمقصر آقای شیردل بود آن نامرد باعث همه این گرفتاری ها برای تو شد خلاصه بامزاحمت های قربان زاده وحساس بودن من نتوانستم اینجاهم تحمل بازتقاضای انتقال دادم.
برای مدرسه محرابخان ابلاغ گرفتم آنجاهم انگارماندنی نبودم چون بازهم سرایدارقبلی آقای شمس انگار حقی درمدرسه دارد همه جاازکارهای اوصحبت می شد روزی از روزها که ازآمدن خودراین مدرسه ناراحت بودم با فردی به نام کبیریان بامن بحث شد درآخرگفت اگه ناراحتی ازاینجابرو بازهم آقای شمس به اینجا خواهیم آوردگفتم خدالعنت کندآقای شمس را که باعث شده من به این مدرسه بیایم خلاصه آنقدر اذیتم کردند تامجبورشدم تقاضای بازنشستگی پیش از موعد رانمودم مجبورشدم درسال 88 با26 سال سابقه خودم را بازنشسته کنم باحقوق کم و تاالان که مدت بیش از6سال مستاجرهستم این بود جبران زحمات بعداز26سال خدمت صادقانه من
باعرض پوزش امیدوارم سرتان دربدردنیاورده باشم