از دست قلب و دست دلم ؛ درد میکشم
هی میکشم نفس ؛ به رخ زرد ؛ می کشم
دستی ؛ بر این عقیده ام امشب ؛ که میرسد
بختی برای این من شبگرد؛ می کشم
پایی به راه رفتن از این ؛ اوج مخمسه
من انتظار مرگ شب سرد ؛ می کشم
هی زجر از این قفس و رهایم ؛ نمی کند
نقشی ز عمر خسته که شد طرد می کشم
بر این ورق ؛ خطی؛ از انتهای ؛ عمر
از دست قلب و دست دلم ؛ درد میکشم
ازحضور سبز و زیبایتان سپاسگزارم