خاطرات سالهای دوراز خانه

خاطرات سالهای دوراز خانه

خاطرات یک سرایدار مدرسه ازبدو ورود به مشهد

قسمت ششم

برگردیم به روزهای سکونت در مشهد دریکی از مواقعی ازسال خواستیم به جهت دیدار پدر ومادرمان مسافرتی انجام دهیم جهت گرفتن مرخصی به مدیر مدرسه که آنزمان فردی بنام خانم یزدانفر که خدا ازسرتقصیراتش نگذره به من گفت آقای لطفی محله خصوصا مدرسه ما ازامنیت کافی برخوردارنیست یا خودت برو یا همسرت ولی نمیدانستم منظورش ازاین حرف چه بود ولی ما به مرخصی رفتیم وآقای زوارکه سرایدار قبلی مدرسه بود مسئولیت مدرسه به عهده گرفت ولی خدالعنتش کنه درنبودما سیم تلفن را بریده وچندین تلفن به خارج ازشهر حتی خارج ازکشورتماس گرفت که کلی هزینه برای مدرسه گذاشت که از جیب خودم پرداختم با کلی شماتت ازمدیرمدرسه خلاصه باشیرین کاری های همین همکارم نتوانستم بیش از 2 سال دراین مدرسه بمانم وتقاضای سرایداری مدرسه دیگری نمودم. سرایداری ضمیمه مدرسه راهنمایی حسن برزگر مهرآباد رابه من دادند البته  2سال یا 3سال درمدرسه ضمیمه حسن برزگر بودم که درآنجاهم بخاطر شیرین کاری های فردی بنام خانم برزنونی نتوانستم بمانم ودرهمین سالها بودکه پدرهمسرم بخاطربدهی که بارآورده بود به مشهدمهاجرت کردند وچندسالی هم درمشهدبودند که درمدت سکونت درمشهد توانستند بدهی هایشان پاک کنند خیلی راحت بودیم ازتنهایی درآمدیم یادم هست دراوایل ورود به مدرسه نیاز به عمل جراحی داشتم بعدازعمل جراحی 12روز ازطرف بیمارستان بمن مرخصی داده بودند وبایداستراحت کاملی می کردم ولی همسرم بدون هیچگونه اضافه کاری کارهای مرانجام میداد بایددرطول مرخصی حداقل همکاری کارهای مرانجام میداد ولی اینکار رانکردند بااین کلی که اذیت شدم مدیر مدرسه تعداد زیادی گزارش کم کاری برایم به اداره فرستاد اصلا مدیر کاره ای نبود حتی درنامه هایی که به اداره می فرستاد مرا محمود لطفی می خواند اصولا اکثر مدارس معاونین حرف اول را میزنند مخصوصا از همکاری بنام آقای نامی که معاون مدرسه ضمیمه بود خیلی اذیت شدم ونامه های همین ملعون باعث که ابلاغ مرابرای مدرسه دیگرصادرکنند هرجوربوداینجا هم تمام شد.یک روزهم سرایداری دبستان شهید دلجودرمحله شترگلو درشهرک شهیدرجایی را به من دادندکه بخاطر تخلیه ننمودن سرایدار قبول نکردم البته بامدیرمدرسه آقای جنابی پیش ازابلاغ سرایداری باهم دوست بودیم که به محض گرفتن ابلاغ سرایداری ایشان گفتند که وسایل واثاثیه خودرا دریک کلاسی بگذارید تا ما بتوانیم ابلاغ سرایداری ایشان را که فردی بنام (آقای مهیا) که فردی جانباز وخل مزاج بود لغو نماییم که قبول نکردم واین خاطره ای بود که ابلاغ یکروزه درپرونده من وجود دارد درشهرغربت اکثرهمکاران ازاخلاق من(اهل شوخی وخنده رو  به اصطلاح معاشرتی نبودم) سوء استفاده کرده طوری شده بود که دیگرنمی خواستند به من سرایداری بدهند.

ادامه دارد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.