"... انسان،

"... انسان،

با آزادی آغاز می‌شود،

و تاریخ،

سرگذشتِ رقت‌بارِ انتقالِ اوست

از این زندان، به آن زندان،

و هر بار،

که زندان‌اش را عوض می‌کند،

فریادِ شوقی برمی‌آورد که:

آزادی!..."

آزادی دریایی متلاطم و طوفانی است.

مردان بزدل، آرامش استبداد را بر این طوفان ترجیح می دهند.

وقتی که به خویش خود باز گردی، این بیداری، رهایی، آزادی نام دارد .

اگر خویش خود را که بشناسی، همه چیز را شناخته ای .

در این بیداری، کشف می‌شود که تمامی گیتی

در درون خویشتن تو می باشد.

 تمامی گیتی در درون توست، و تو گیتی هستی .

این درک نهایی است. این را که بشناسی، همه چیز را شناخته ای .

اگر که این را نشناسی،

هیچ چیزی را حقیقتاً نشناخته ای، فارغ از آنکه چقدر اطلاعات جمع کرده‌ای .

 

بدون این شناخت، جاهل هستی. مطلق را

که بشناسی، همه چیز هستی ...

بی آغاز، میانه، انتها، بی تولد و مرگ، اینجا...

و آنگاه تمامی هراس ها پایان می یابند .

باتشکرصیادی از لولمان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.