یک بار به مترسکی گفتم «لابد از ایستادن در این دشتِ خلوت خسته شدهای؟»
گفت: «لذتِ ترساندن عمیق و پایدار است، من از آن خسته نمیشوم.»
دَمی اندیشیدم و گفتم «درست است؛ چونکه من هم مزة این لذت را چشیدهام.»
گفت «فقط کسانی که تنشان از کاه پر شده باشد، این لذت را میشناسند.»
آنگاه من از پیشِ او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش از من بود یا خوار کردنِ من.
یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد.
هنگامی که باز از کنارِ او میگذشتم، دیدم دو کلاغ دارند زیرِ کلاهش لانه میسازند.
برگرفته از کتاب: پیامبر و دیوانه
جبران خلیل جبران
صیادی لولمان
دل نوشته همسر شهید باکری
در خصوص رد صلاحیت حاج مصطفی مولوی جانشین لشکر 31 عاشورا
.
برای مصطفی.....
تو باید شهید میشدی مصطفی!!! چقدر خوب میشد اگر شهید می شدی!! یعنی شهادت تو بیشتر و بهتر بود برای نظام تا وجود نیمه سالم ، و زبان تند و تیزت!!!!
چقدر میشد کلیپ و فیلم و داستان درست کرد از فیلمها و سخنان و دست نوشته هات، در حمایت از نظام!!
چقدر این تولیدات فرهنگی نهادهای مختلف در تحکیم پایه های نظام موثر می شدند!!
چقدر دوستان جدید پیدا می کردی!! عکسهای جدیدی چاپ میشد که روحت هم بی خبر بود کی و کجا با برخیها عکس گرفته ای!!
اصلا خودت دقت کردی؟!
سردار سرلشگر شهید مهندس حاج مصطفی مولوی فرد میانجی!! جانشین و قائم مقام لشگر همیشه سرفراز 31 عاشورای آذربایجان!!!! می بینی خود اسمت به تنهایی یک بنر بزرگ و هفت رنگ است!
مصطفی اگر شهید میشدی چندین کلیپ از گریه هایت در فراق مهدی و حمید باکری در می آمد که دل هر بیننده ای را کباب میکرد!
اگر شهید میشدی حتما بزرگراهی، پلی، شهرکی به نامت میزدند تا مردم فراموش نکنند که جنازه امثال تو برای نظام بیشتر کاربرد و کار آیی دارد تا وجودت!
میدانی چرا؟؟؟
چون شهید فقط نظر و نظاره میکند و حرف نمی زند!!!
اما تو حرف میزنی!!!!!
مصطفی نمیدانی عکسهای مهاباد و سوسنگردت چقدر به درد بنر و پوستر می خورد!!!
یعنی هیچ کس باور نمیکند این جوان قد کوتاه ظریف و لاغر اندامی که ریش و سبیل هم ندارد فرمانده محور دهلاویه و پیشانی جنگ نابرابر سوسنگرد باشد!!!! ..........
آخر تو چرا نمیدانی که از قدیم الایام :
' قهرمان خوب، قهرمان مرده است.
کاش خدا روی سقف آسمان می نوشت که
ای آدم ها، انسان باشید!
اینطوری هر روز صبح آدم ها تا چشم باز میکردند و "بیدار می شدند"!دیگر:
نیازی به تفسیر نبود!
نیازی به اثبات نبود!
هیچکس دچار تشویش نمی شد!
هیچ دینی دچار خود بزرگ بینی نمی شد!
و هیچ انسانی به اسم دین کشته نمی شد!
هر روز صبح همه خدا را در پهنه ی آسمان می دیدند!
و همه خداوند رو شاهد و ناظر بر اعمالشان میدونستند!
و هیچ مذهبی و هیچ دینی و هیچ آدمی مدعی و جانشین خدا نمی شد! من سال هاست که انسان بودن را به مسلمان بودن
عشق ورزی را به مسیحی بودن
مهرورزی را به یهودی بودن
ترجیح داده ام...!
بنام انسانیت که زیباترین رسم این عالم خاکی و دنیاست.
[ابوالقاسم نگران ازلولمان]
این متن طلاست
شمع به کبریت گفت:
از تو میترسم تو قاتل من هستی
کبریت گفت:
از من نترس
از ریسمانی بترس که در دل خود جای دادی.
عامل نابودی انسان ها تفکرات منفی خودشان است.
نه عوامل بیرونی