داستانک

داستانک

رازشکست کشتی گیرجوان

حرمت آب وزمین راخوب می شناخت وزراعت تنها دلخوشی (پهلوان یوسف) بودآن روزگرما طاقت سوز بود دروی گندم کاری مردافکن دروبه نیمه رسیده بودکه صدای شیهه اسبی اورابه خودآوردجوانی درشت اندام سواربرمادیانی سیاه به اونزدیک شد وپرسید آهای پیرمرد من درپی مردی هستم که اوراپهلوان یوسف می نامند.پهلوان گفت سلام برتومردجوان بااوچه کارداری؟جوان بی اعتنا به سلام پهلوان مغرورانه گفت من یکه پهلوان نامی تمام ولایات این سرزمینم ده به ده می گردم وپهلوان هرمنطقه رابه کشتی می خوانم تاکنون کس  نتوانسته پشت مرابه خاک برسانداکن.ن آمده ام تاحریف پهلوان این کوره ده شوم پهلوان یوسف آرام گفت هنگام ناهاراست حوان بامن همسفره شو پس ازآن نشان یوسف بنده خدارا به تو خواهم داد آب و نان وخورشت راکه خوردند پهلوان یوسف به آن جوان گفت آنکه درپی اش هستی اکنون درمقابل توست اندکی بعددرسکوت صحراکشتی آغازشددرهمان ابتدای کارپهلوان یوسف چنان پشت جوان را به زمین کوفت که چشمانش سیاهی رفت ونفسش به شماره افتاد مردجوان خشمگین اززمین برخاست وگفت:(ازشرق تا غرب این سرزمین توتنهاکسی بودی که توانست پشت مرا به خاک برساند)پهلوان یوسف درحالی که داس را برداشته به سوی گندم زارمی رفت گفت:(آرام باش جوان آنچه تورا مغلوب کرد زور وبازوی من نبود بلکه غرور وتکبرتوبود) وخواند

(افتادگی آموزاگرطالب فیضی هرگزنخورآب زمینی که بلنداست)

ارسالی حسین جعفری

نظرات 1 + ارسال نظر
hh دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 19:42

کتاب " آخرالزمان خانواده - تمدن بچه ننه " تالیف استاد علی اکبر خانجانی در اینترنت منتشر شده است.

------------------
دانلود رایگان است.

ممنون ازدیگرلینک ها هم دیدن فرمایید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.