افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه، متاعی نخریدیم
بس سعی نمودیم که ببینیم رخ او را
جانها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم
ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر
آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم
ای حجّت حق، پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
ای دست خدا، دست برآور که ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم
شاها ز فقیران درت روی مگردان
بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.