شعررضوی
مجاورم به حریم شماخدای حرم
که می پرَم چوکبوتربه هرکجای حرم
دورسته ازمژه گانِ مردمان چشمانم
به کف گرفته چوجارو درسرای حرم
رود غبارمقدس برویم ازسرشوق
رسدبه دیده من توتیای حرم
که قطعه ای زبهشت است خاک مشهدما
شمیم عِطرِولایت بُوَد وِلای حرم
شفای خویش طلب کنم که خوش بینم
که زائران همه خویشند درفضای حرم
کمینه بنده وکِهترمُرید درگاهم
دهیدرخصت من برای حرم
به زیرسایه چترشما مگربَرَهَم
من ازعقوبت دوسراخدای حرم