بچه محله امام رضایوم

بچه محله امام رضایوم

مورو میبینی که شر و باصفایوم
بچه محله امام رضایوم
زلزله یوم حادثه یوم بلایوم
بچه محله اما رضایوم
هر روز جمعه دلومه میبندوم
به پنجره طلاو برمگردوم
کار وباروم ردیفه باخدایوم
بچه محله امام رضایوم
به مو بگو بیا به قله قاف
اصلا موره بزار همونجه علاف
قرار مرار هر چی بگی مو پایوم
بچه محله امام رضایوم
دروغ مروغ نیست میون ما باهم
بالان برای مثال تو حرم
چند روزه که تو نخ کفترایوم
بچه محله امام رضایوم
چشم موره گرفته چند تا کفتر
گفته خودش اما رضایوم
هر کدومره خواستی وردر
الان داروم خادمارو میپایوم
بچه محله امام رضایوم
کفترارو که بردوم از رو گنبد
موروم مو تو نخ رفت و آمد
تو نقشه او گنبد طلایوم
بچه محله امام رضایوم
گنبد و نصفه شب مده به دستوم
او گفته هر وقت که بیای مو هستوم
مویوم که قانع و بی ادعایوم
بچه محله امام رضایوم
وقتی که میبینوم توی عالم همه
ازش میگیرن و میگن کمه
گنبدشو اگه بده رضایوم
بچه محله امام رضایوم
گنبد و منبد نمخوام باصفا
سی ساله پای سفره ای آقا
منتظر یه ژتون غذایوم
بچه محله امام رضایوم

ضایع شدن آمبولانسیه

چند شب پیش جلوی مغازه یکی از آشنا ها که موبایل فروشی داره یه بنده خدایی یه مقدار لباس در حد خوب آورده بود و بساط کرده بود و به قیمت ارزون می فروخت مردمم که دنبال همچین چیزایی هستند حسابی دورش جمع شده بودند هی خم و راست می شدند که لباسا رو نگاه کنند چندتا موتوری هم پیاده شدند نگاه کنند که یهو دیدیم یه آمبولانس از اونطرف خیابون دور زد باسرعت اومد بغل جمعیت ترمز کشید گفت برین کنار برین کنار بنده خدا فکر کرده بود کسی تصادف کرده احساس وظیفه کرده بود یهو یه نفر داد زد لباسه بابا یارو آمبولانسیه کلا رفت تو خودش!!!

مصطفی از مشهد

خاطرات مدرسه

نزدیک خونمون یه مدرسه ابتدایی بود که هر روز به دانش آموزان یه شیرپاکتی میدادن

بعضیا که این شیرا رو نصفه میخوردن مینداختن تو سطل اشغالی

تو ساعتای کلاس هم ما میرفتیم تو حیاط مدرسه با یه کاسه

هیچی دیگه این شیرا رو بر میداشتیم میریختیم تو کاسه

میبردیم میدادیم به همسایه بیچاره مون بعد میگفتیم

خاله مامانم شیر فرستاده براتون

بیچاره چقد خوشحال میشد

زمان بندی شده

خاطرات مدرسه

یه بار توی کلاس دروه سوم راهنمایی بودیم بچه ها سرو صدا میکردند معلم گفت ساکت شید وگرنه یه جور دیگه ساکتتون میکنم منم تو شلوغی گفتم نه بابا .اقا اشتباهی نفر جلویی مارو گرفت به باد کتک .خداییش دلم براش سوخت
حمید از مشهد

گاو

واقعا گاو هم گاوهای قدیم الان ساعت 10 صبح است

هنوز گاوها شیر ندادند که به سوپری ها پخش کنند واقعا که