روایت_اربعین دعوای موکب‌دار عراقی! کاروان ما حدود ۷۰۰ نفر بود!

روایت_اربعین

دعوای موکب‌دار عراقی!

کاروان ما حدود ۷۰۰ نفر بود!

یکی از‌ روزهای پیاده‌روی، نزدیک ظهر رسیدیم جلوی یک حسینیه که استراحتی کوتاه داشته باشیم و فوری حرکت کنیم تا از برنامه‌ها عقب نمانیم.

نیم ساعتی دراز کشیدیم و استراحت کردیم که ندا دادند حرکت کنید.

چند تا باند و بلندگوی کاروان که روی یک گاری همیشه جلو می‌رفت و نوحه پخش می‌کرد، جلودار شد و داشت با جمعیت از در حسینیه می‌رفت بیرون که ناگهان دیدم همه ایستادند و جلوی جمعیت داد و فریاد بلند شد!

سرک کشیدم که ببینم چه خبر است. متوجه شدم موکب‌دار عراقی مسئول حسینیه، دارد با رئیس کاروان بحث و دعوا می‌کند که:

چرا می‌خواهید بروید؟ نباید بروید! نمی‌گذارم بروید! شما ۷۰۰ نفر باید ناهار اینجا باشید و....

در همین بگیر و ببند، موکب‌دار عراقی را که می‌خواست ۷۰۰ زائر از دستش نرود و ناهارشان را بدهد، با سلام و صلوات و چند تا ماچ قانع کردند که باید برویم و خلاصه ببخشید و عجله داریم و شرمنده و....

او هم متوجه شد و ساکت شد، اما آمد عقب جمعیت و شروع کرد به گریه.

من اورا دیدم، خیلی دلم گرفت، رفتم و در آغوشش گرفتم. دوتایی باهم گریه کردیم...

ارسالی مخاطبان: عبدالصالح کاظمی

حب_الحسین_یجمعنا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.