همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

چه باید کرد با چشمت که در تکرار این لذت

چه باید کرد با چشمت که در تکرار این لذت

جدایى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت

بیا عهدى کنیم امروز ، روز اول دیدار

اگر رفتیم بى برگشت ، اگر ماندیم بى منت

تو باید سهم من باشى اگر معیار دل باشد

ولى دق داد تا دادت به من تقدیر بى دقت

جوانى رفت و در آغوش تو من تازه فهمیدم

چه مى گویند وقتى مى کنند از زندگى صحبت

خودت شاید نمیدانى چه کردى با دلم اما

دل یک آدم سر سخت را بردى ، خدا قوت

سیدتقی_سیدی

capitan_mirzaee

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.