همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

(برگ_سبز ) رضای خدا

برگ_سبز

رضای خدا

خداوند به حضرت داود (علیه السلام) وحی کرد: که به خلاده، دختر اوس، مژده بهشت بده و او را آگاه کن که هم نشین تو در بهشت است.

داود (علیه السلام) بر در خانه او رفت و در زد. خلاده در را باز کرد، تا چشمش به حضرت داود (علیه السلام) افتاد، او را شناخت و گفت: آیا درباره من چیزی نازل شده است که به اینجا آمده ای؟

حضرت داود (علیه السلام) گفت: آری.

خلاده عرض کرد: آن چیست؟

داود (علیه السلام) فرمود: آن وحی الهی است.

خلاده گفت: آن زن من نیستم، شاید زنی هم نام من است. من در خود چیزی نمی بینم که درباره ام وحی شود؛ ممکن است اشتباهی شده باشد.

داود گفت: کمی از زندگی خود برایم بگو.

خلاده گفت:

هر درد و زیانی به من رسید صبر و تحمل کردم و چنان تسلیم رضای خدا بودم که از او نخواستم آن را بر گرداند، مگر به رضای خودش و به جای آن عوض نخواستم و شکر کردم.

حضرت داود (علیه السلام) گفت: به همین جهت به این مقام رسیده ای ✨

امام صادق (علیه السلام) پس از ذکر این ماجرا فرمود: این است دینی که خداوند، آن را برای بندگان صالحش پسندیده است

چهل موضوع / 339 داستان نویسنده : کاظم سعیدپور

TebyanOnline

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.