همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

حسین پناهی گفت :

حسین پناهی گفت :

به مکه که رفتم، خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است، غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود!...

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند!...

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست، دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید، غافل از اینکه آن دوره گرد، خود خدا بود!...

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم! درهمان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم!

آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ای است که خدایی در آن نیست...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.