همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

داستان واقعی

داستان واقعی

یکی از آقایون می گفت : ما 4 تا دوست صمیمی بودیم

وقتی امتحانات دبیرستان را دادیم ، من و دو تا از دوستام قبول شدیم  اما دوست چهارم رد شد .

من و دوستام که قبول شده بودیم وارد دانشگاه شدیم و تلاش کردیم و فارغ التحصیل شدیم.

و خدا رو شکر پیش اون دوستمون که رد شده بود مشغول به کار شدیم

خدا خیرش بده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.